۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

کمی از ماه و بیشتر سایه بیشتر ماه و کمی از سایه بگذار انگشتها روی این پوست راههای رسیدن به گنج را بیابند اگر چه کور مال کورمال






بیا بپر بغل من گناه را بگذار

و خیر و شر و سفید و سیاه را بگذار

نشسته ای به چه امید ؟

کاروانی نیست

بیا و یوسف من باش و چاه را بگذار

به زیر منت این آسمان نباید رفت

مرا بغل کن و این سر پناه را بگذار

بپیچ با تن من

با تنم ببیچ

که هیچ

بغل گشوده ترین گل

درین جهان حتا

چنین تنی که تویی نیست

که هیچ وقت

نشنیده ست

کسی از دهان تازه ی بلبل

چنین نتی که تویی

نیست

که نیست

بپیچ در سر من

صدا

شراب

گرم یا گدازنده

بپیچ در تن من جور دیگری

زنده

بشور هرچه ازین پیش

صدا و حرف و دهانهای کهنه ی مستعمل

دستمالی شده ها را بردار

م م م م م

آ ی ی ی ی ی

هووووووو

آآآآآآآآآه ه ه ه

هاآآه را بگذار

تویی که ماه تمام منی بیا امشب

در آسمان غزلهام ماه را بگذار

به گل نشسته ترین نوح منم

نشسته سرد بر این خشک

و چشم هاش به بی سوست

نه بادبان و نه موجی

که موج خیز شود پوست

که ابر شکل ببندد

گلی شبیه یکی دور

تنی شبیه یکی گرم

چقدر زنده

چه پر شور

که اشتباه کنم تورا و یک تن دیگرا را

با هم

قبول می‌کنم که اشتباه کنم

همین اشتباه را بگذار



بریز روی سینه ی این مرد

به روی این کتیبه

قدیم

عتیق

بشورانم بر خونم

بر خون خودم

لوند و کمی جلف حتا

بیا بپر بغل من

گناه یعنی چه ؟






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر