۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

هوا حالتی از حوا بگیرد .در کلبه ای تک تخت آدمی دیگر ببینی لبخند بدواند بر لبت جوری که دوست داشته باشی در دم سیگاری بگیرانی هوا را بدهی توو عمیق




من تورا می دزدم از تو

تو مرا می دزدی از من

در تن ما چیزی از هم

گرم

جاری

از دویدن

در دویدن

پوست تند از چیزی از دور

روی سینه شکل یک رود

روی بازو شکل یک ماه

همهمه

هم بی همه

دندان روی

ناخن دوی

الله الله

آه آه

تن چنان رک

از برهنه

از ضخیم شب گریزان

تن صریح ست

با مدادست

از رسیدن

تو مرا پل می شوی تا رو شناییهایی از عشق

من تورا پل می شوم تا بیقراریهایی از تن

باید از آبی بخواهم

چشمهایت را بتابد

تا مگر آیینه انسان

تا مگر تاریک روشن

دست موسی از گریبان خودش بیرون زده

گیرم از چیزی شبیه آفتاب

آفتاب اصلا

دست من گرم از سفر در پیرهن

دست من

انگشتهایم

از ملایم

از نتی سرگشته

یا

یک ورد راز آوا

مطنطن

چیزی از من در سفر

چشم می بندم

دست می سایم

گرم تر دیوار مشعل دیده ی غار

صبح تر

دیوار صیقل دیده ی غار

مشعل من

پیکر ورزیده ی آتش

گرم آر و

شب پراکن

تو دو دستت

گرم

سرکش

تو نفس از ژرف دریا

در دودستم تند

آتش

در دهانم حرف دریا

می برم در طرح دریایی تو دستی به اعجاز

شکل آبی های دریا می شوی تو

موجزن

زن

تو مرا پل می شوی تا روشناییهایی از تو

من تورا پل می شوم تا بیقراریهایی از من


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر