۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

ره سپار بر جاده ای محزون .مانند رگی بی خویش . افق اما دور و گم . خون اما غیور تن اما گرم .آن روزها



این مجموعه شعر مال چند سال پیش هستند . بماند که گرفتاری برام درست کردند . امروز تعدادی از شعرها را انتخاب کردم و بیشتر شان را کنار گذاشتم یا به دلیل فنی یا به دلایل دیگری که فعلا بماند . چند سالی که از کار آدم بگذرد شاید شفاف تر ببیند که اشکال کارش کجا بوده و از آنها آیا گذشته یا هنوزهمان مشکلات را دارد . امیدوارم گذشته باشم . بخوانید و نظر دهید


دانلود کنید

مرجان نامه


( سیبی که هستم )



هر آن آماده ام از یک سیب به دنیا بیایم

این می تواند شروع خوبی باشد

و این هم می تواند شروع خوبی باشد

در یک رستوران چینی

من بلد نیستم که با چوبها

انگشتهای تو چوبهام

و من هیچوقت از یک غذای چینی سیر نخواهم شد

راههای زیادی هست

بهانه های زیادی

تا دوکلمه کنار هم بنشینند

من دیده ام دو سطر عاشق هم باشند

مثلا به همین سادگی

(( یا زیر ناخنهای هم هستیم

یا روی کاغذ که می آییم لای دست و پای همیم

کسی نیست مرا از لای دست و پای تو جمع کند

کسی نیست تو را از لای دست و پای من جمع کند

و خدا را هزار مرتبه شکر که نیست

ـ م

ـ ح

- ر

ـ س

ـ ج

ـ ی

ـ ا

ـ ن

ـ ن

همیشه حرفی هست کم بیاورم

تا (( کاغذ تا چشم کار می کند بر هوتست))

روی هم چند کلمه می شویم؟

تا دور تا آن دورِ دورِ دورِ دور کافی هستیم؟

اصلا بیا به این شکل:

تو دختری سیاه زغالی

تر جیحآ از یک سنگ گرانیتی به دنیا آمده باشی

ظل تابستان باشد

یک مداد دست تو باشد

یک مداد دست من باشد

بعد بنشینیم و همدیگر را خط خطی کنیم

این هم می تواند شروع خوبي باشد نه؟







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر