۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

نمی خواهی سیب باشی یا چیزی از سیب می خواهی دود سیگاری باشی که از گونه ام بالا می رود و مه می گرداند در کاسه ی چشم



اگر من نبودم

مجبور بودی خالی را بغل کنی

و گرم ترین

و نزدیک ترین دوستت زانوانت بود

اگر من نبودم

بد بخت بودی

با مردی بودی

موبور

مور مور

از مورچه ای گم در پوست

تا تو

با هلال ناخن

لحظه ای از حرکت باز داری

رودخانه ا ی خارنده را

در تیره ی پشتش

بعد غبار از پوست بر می خواست

چشم چشم را نمی دید

گمش می کردی

هر چقدر گلو پاره می کردی

و آب در دیده می آوردی

پیدا نمی شد

غبار همه را می بلعد


اگر من نبودم

خطاب به کی می گفتی :

ای دایره ی بزرگ بوسه

ای دف آور در پوست

اگر من نبودم چه می دانستی دف آور در پوست اصلا یعنی چه ؟

و دایره ی بزرگ بوسه

شاید در نظر تو

پرنده ای بود

در باغی گم

از سر زمینی

در دنیایی

که هنوز خدا

حتا

به آن فکر نکرده

چه رسد که بر نقشه ی جغرافی

رد پایی از بومیان آن سرزمین

ریخته باشد


اگر من نبودم

کی می گفت :

می خواهم

گرم باشم

بریزم در مغز استخوانت

یا خارشی خوشایند

در پوستت

تا با ناخن هات بگردی

پیدام کنی



پیش از من

کی بودی؟

شاید باسن خانم

شاید آه

آهی که از رانهای مردی بالا می آید و تو که دور می شدی

حسرتی به جای می ماند



پیش از من کی بودی ؟

شاید زنی

خارشی در ذهن بابایی

در عصری تابستانی

گوشتی

تا بابایی دیگر

شرمنده از پوست پیرش سراسیمه از یک دندانپزشک دندانهایی جوان طلب می کرد

یا عشق کهربایی

پسری خدایا

خدایا چقدر خوشگل

آینده ی سینما

اما کدام

خونی گرم

کشنده

چون خون من ؟

با تابستان هایی مخفی

و جنگل هایی هنوز

خط هم

رویشان نیفتاده

و اسبانی از خاطر گریز

کدام ؟

کی مثل من

صبح

که بی آرایش

چشم می گشودی

هنوز پرنده ای در سینه اش بال بال می زد

از شب پیش

بی از خسته ؟

اگر من نبودم ؟





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر