۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

بگو ماه ، ماه ، ماه ، با دهان ماهیان ماه بگو در عمق آب اما نه از ماهیگیر خبری هست نه از قلاب



خیمه گی های من

زانو

عمود آوار تن

رودهای خیز گرفته

دهان بند پشه ها و

جلبک هایی پا گرفته

سایه های عصا گرفته

دهان در هوا

دایره های بازدم

و ابرهای در غبار را می پاید

هیچ

و یک ابر

پارچه ها

و مشتی نخ

آدمی تنهایی خودرا می تواند چون کیسه ای بر پشت تا دورها و الخ

زانو

عمود آوار تن

کاسه ی سر

شبیه برده به نیای خود

سنگی

بر آن بنشینی

خراب شوی باز بر زانو

عضلات شکم را سفت

اشک در چشمها بیاوری

شاید سبک

شاید

در

شاید در زنی و

پنجره آوری

با دهان موریانه ها نه

در کاسه ی سر قاشق بر قاشق بر قاشق نباف

با لبه ی دیگر تیغ

با این لبه ی دشوار گو نه

بعد پا برهنه در گوشت

دنبال آن رشته رود گم شده

بگرد

دنبال مهره ای

که سنگی بر سنگی بتوان گذاشت

دری به دیگر

به دیگر دری

پرده ای از گچ

خواب ریزی دیوانه ای

از اتاقی تنگ

رودی بر هوا گام زن

خیابان و

زنی عبث

و انبوه مردمان می شود

میگریزند در چمدانی

در کیف پول زنی که با تن

زنی منقار در گوشت میزند

و دردهان جوچه هاش

می گذارد

با طرز پرنده ی مادر

دری دیگر

اما خفته

قفل پسند

بر در مشت فرسایی و دندان خایی

هیکل اما با

خراب می آید و

یخ

هیکل؟

چراغ هارا خاموش کرده اند

برو بخواب

خواب ببین

و الخ


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر