۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

این ردپاهای ریخته دیگر فریبم نمی دهند این ردپاهای ریخته بر رملهای خواب رو ،این دور این افق سرمه ای دیگر هیچگاه




خط به خط من رسیده ام تا جور

از فرودینه راه افتادم

خط به خط من رسیده ام ؟

نه ، نه

باز در اشتباه افتادم

هی نگو زمین و آن هم سفت ، یک کف دست زیرپایم نیست

لعنتی بارها به عشق تو

کله پا و

به چاه

اف

تا

دم

در لجن من ستاره خندیدم

در ظلمتی که بتن شده لعنتی آبی رفتم

در آبچاله هایی از کس و کون مردم

عکس ماه نه

خود ماه افتادم

من زماه آمدن نصیبم کو ؟ این لجن آمده ست تا اینجام

هی نگو حیف شد توی گه ، بی سبب بی گناه افتادم

فایده ش چیست

هم زاسب هم زاصل افتادم

اسب تو تیزتک بود و باد

من نه از آسمان و نه از ابر

می نشستم به خاک و ....

ول کن هیچ

بعد دیدم که پوستم مرده

ناخنم دستهام یا هرچی

بعد دیدم که کله خر شده ام

لخت و عور راه افتادم

نگاهم مدام به زمین بود

دنبال لکه ی گل درشتی از آفتاب

من در آن لکه ای که بی حد گرم

لخت

ناز

ماه

افتادم

زیر پوستم رفتی

قلقلکم دادی

خندیدم

گفتی : آهان این شد داری راه می افتی

راه افتادم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر