۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

با ماه رفتن ، با بوی تو ، سر از خانه ی همسایه در آوردن مثل رگهای رونده ی تاک بی اذن ورود بی هیچ پاسبانی بر راه غایب در پیراهن تو


الکل تا بزند

هوا غش برود در پیراهن ام

دست خودم نیستم که

می روم

از سرم غذا نمی خواهم

از تو

می خزی زیر پوست ام

مورمورم می شوی و

گوش هایم داغ و

دست می برم به باران مگر این سوختن را

خیس بخورم با عاشقم

عاشقم را خیس بخورم

- چه الحانی می آوری چه الحانی

از کجا ؟

چه کلماتی در دهان ام می گذاری چه کلماتی

از کی ؟

دستی ببر در من بگیر از من

شنا تا بخواهی ریخته دراین رودخانه

تا چشم کار می کند

گرم می روم

بیایی تا

ببینی که

از دست داده ای

این پوست

هر جور که بخواهی

نمی دانم چرا عاشق است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر