۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

اینکه مور مورم می شود از چیزی که هرچه هست تو نیست اینکه دوست دارم رد ناخن تو بر پوستم بیفتد هایکو بریزد بر این داغ نامش تن





اینکه من بایستم کوهها برقصند

اینکه من خاموش بمانم تا چراغها

این که دوار

رفته در پوست دیوار

و با سقف می آید که بیاید پایین

اما نه

یادم باشد دیگر ننوشم

تحمل این یکی را دیگر ندارم

گیرم در برق کاردها بیایی ست

و رگهای آبی اغواگرتر

گیرم تیغ فراهم

و خون فراریست از پوست

یادم باشد دیگر ننوشم

فکر کنم به بوسه ای بزرگ

دو دایره ی خیس

دهانم را در دهانت گم کنم


اینکه دهانت را فراموش کنم

در نور تند این چراغ بزرگ

این یکی را دیگر نمی توانم

و رنگهایی که از قالی بلند می شوند

و می گویند

بخار روی پوستیم

این را هم

چیزی می خواهم به تو دامن بزند

و این جز از دست خودم

بالکل

از کسی

حتا

حتا الکل

ساخته نیست


نوک زبان

بهتر همان

بیاید دندانهای ردیف پیشین تورا


دانه دانه دانه

یا لبهای تورا

قوسهایی کم خم را

خیس کند

تلخ تر از این که نمی شوم

اینکه سفید از دیوار بنشیند بر پوست

اینکه آنها

دهانهای در همشان را

یکی پس از دیگری کار بگذارند

بی حتا جیک

حتا یک جیک

خدایا حتا

حتا یک جیک

این یکی را دیگر نمی توانم

این که کوهها برقصند من بایستم

این که جا برای خط دیگری نیست

خطی که آمده تا اینجا

و چراغی در دور دست

در مهی

که از آب دیده برخاسته شاید از ابر پوست

نرم نرم

دارد روشن می شود

و من

ابرهایی که فراری اند از پوست را

می خواهم بگیرم

خالی را

و

خط از پیشانی حتا

گذشته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر