۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

با فراوان سایه با ابرهای درهم و ابروهای درهم تر و چینی که نوک پا نوک پا می آید و چروکها را کامل و چهره با دود سیگار می رود

گاهی دختر بابایت هستی

گاه از مردی

مسافری

که هوس کرد

سیگاری دود کند و کرد

قرار نبود

نقشه ای دگرگون شود

یا

کسی دست در چیزی ببرد

هوس سیگاری تنها

پایی را سست کرد


دختر بابایت که هستی همسایه ایم

تاکی در سرازیری می شوم

رودخانه ای شرحه شرحه

سری بر بالشی از پر قو

حتا او

دختر آن مرد اما که می شوی

تاک هست

همسایه هستیم

اما ریگی

پا آزار

تاک را

از تک و تا

می اندازد

و ناچار

به این فکر میکنم

یک مرد

چرا این قدر عمیق

پک می زند به سیگار

و دود

مثل گره های کور

از دماغ

دهان

می ریزند بر ابروها

و موهای تنک بابایت


دختر بابایت که هستی

کمی از مرطوب تو در پوست

ذره ای از تو زیر ناخن

چیزی زیر دندان


آدم را اما دور می برد آن مرد

حالا هر چقدر که می خواهد پا آزار باشد کفش

تا دیگری های ابر و

بازی های سایه

دختر آن مرد که هستی

بیایی در دورهاست

چیزی در مشت

دختر بابایت اما که هستی

دختر بابایت اما .............

دختر بابایت باش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر