۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

آخ های تیز و سر سام نفس ؛ تشنج پوست ؛ کوبان و صخره خورتر آمده ام .آغوشی باز می خواهم و یقه ای پاره


(
آه ای آخ)

اول فقط یه مشت خط و خطوط خام و آشفته بود ما مث چی تو این دوایر سرگردان دست و پا می زدیم تقلا می کردیم که یه نخ خبر دستمون بیادولی تو اون وانفسا خبر کجا بود ؟ کی خبر بود ؟ .این دوایر سرگردان پر از آخ ها و نفس های مبهم و تقلاهای شیرین بود .سعی می کردیم "این" رو از "اون" اون رو از این سوا کنیم که ببینیم چه خبره؟ .چشامون دو دو می زد.راهها خورده بودن به بن بست یزدانی و برگشت تقدیر تموم جاده های جهان بود . دوستم بی خبر تر از من تو گمچا له های خودش دست و پا می زد .فکر می کردیم برای همیشه توو این رشته های از کجا آمده ی پریشان گم میشیم و دست هیچکسی هم بهمون نمی رسه. یه یهودی سرگردان میشیم که توخط فقیر افقش نه کاروان شتری نه عبور شتابناک قطار ی پت پت کنان خطی به جا نمی ذاره . آخ ها و داخ ها؛نفس های عرق خیز مه ساز ؛دست و پا زدن های شیرین؛ هیچکدوم نمی تونستند یه گره کوچیک از این کلاف سر در گم رو باز کنن . دنیا پر از حفره های مخفی .دالان های از متن های کهن اومده ؛ عبور شهاب سنگها ؛ و پهلوی تیر خورده ی افق بود و ما دو بچه می خواستیم سر از کار و بار جهان در بیاریم و حالا سوالها رم کرده بودند و ما زیر دست و پا مونده بودیم . اگه دوربین چند ثانیه دیرتر عقب تر می اومد از دست رفته بودیم و سوال ما رو کشته و بود و جسد های شهید و رسواای ما به یادگار بر کف فقیر خاک می موند.



روزگار وی اچ اس و ویدئوهای کرایه ای بود می رفتی یه شناسنامه ای چیزی می ذاشتی و ویدئو رو می ذاشتی تو یه ساک و کوچه هایی انتخاب می کردی که به عقل جن هم نمی رسه . یه جوری بر می گشتی خونه که آب از آب تکون نمی خورد .سعی می کردی . باباهه عموئه داییه عمه هه خاله هه نبیننت . مه می شدی و از بین گامهای نامتوازن باباهه میگذشتی و یه تیکه ابر می شدی و در هیئت فیل از عمه هه رد می شدی . کمی از این هوای بی رنگ و بو می شدی و داییه رو دور می زدی . تو هزار سال پیش یه راهی بود که متروکه برجا مونده بود ؛می زدی به اون جاده و از اون راه بر می گشتی. خوف راهزنها و جن هارم به جون می خریدی _ مخاطب عزیز فکر نکن دارم شعر می گم عین واقعیته ولی چون تو این کارا رو نکردی فکر می کنی دست به دامن استعاره و تعبیرات شاعرانه شدم اگه اینجور فکر می کنی برو بمیر این جوری خیلی بهتره _ می رسیدی خونه . خونه ای که خونواده دوستت برا چند روز دل کنده بودن ازش و رفته بودن پابوس آقا . _قربون آقا برم ._ .کلید طلایی بهشت موعود دستتون افتاده بود، با یه فیلم وی اچ اس و یه ویدئو که برا دو سه روز کرایه کرده بودین پاها سست ؛ قلب پوم پوم پوم پوم
خداداد می گفت از پسر عموش گرفته . می گفت کیفیتش بیسته . آلمانیه و جیگرای آلمانی دیگه اندشن و پسر بالاخره شد اون چیزی که باید می شد . نوار با یه صدای خخخخررررچ با تشدید چ رفت تو دستگاه . حالا با چه مکافاتی لحظه ی موعود فرار رسید بماند ..حالا خدا خدا کن برق نره . بهمن آوار نشه رو سرت . پدر بزرگه چرتش پاره نشه؛ صدا رو بیار پایین اونجور که مجبور بشی گوش بخوابونی و به صداهای اضافی دنیا بگی . هیسسس.

خط های رسوا . اولین برخورد شکوهمند با تن . لرزه ها؛ اضطرابها؛ بهت ها؛ دهان باز و معصیت روبرو ."اونجا" .
_
اینی که من می بینم تو هم می بینی ؟
_
آههاره
خونی که مشت می کوبه به در و دیوار گریه می کنه راهی می خواد به بیرون می خواد سر به بیابون بذاره دنبال یه کف دست هوای آزاد؛ از این همه سیم خاردار و دیوار های کور خسته ست و راهی نیست

"
اونجا " رو دیدیم و می دیدیم که آفتاب چطور عمود می شه و مرکز دایره چطور بی تاب می شه
اون فیلم رو نمی دونم اگه روزی جایی ببینم دوست دارم دوباره ببینمش یا نه ؟ به بازیگراش سلام کنم و بگم : اوه چه روزی بود دخترا یانه؟ .
اون روزا تازه جنگ تموم شده بود هنوز پناهگاها زنده بودن . زخمها گرم تر و زنده تر ؛ اون روزها پانزده سالگی سخت بود خیلی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر