۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

از خاک می آییم ؛بی هیچ از ریشه ؛ بی هیچ از ریشه از خاک می آییم و بر باد رفتگانیم ؛ نامده بر باد رفتگانیم

سقف خونه مون از کاغذ سیگار بود؛ دیوارهاش هم ؛ کف ش از همین خاکی که فت و فراوون همه جا ریخته . خودمون یه سیگار برگایی بودیم که پوست رو پوست رو پوست رو پوست پیچیده شده بودیم.از خونه هامون مقاوم تر بودیم؛ ولی این به معنای اون نیست که آسیب ناپذیرتر بودیم. اون روزا دشمنای ما قطره های درشت بارون و گهگداری هم باد کونیی بود که از اونجا میگذشت . اون روزا سالای اول و دوم بود و می دونین اون سالها هنوز چیزی اونجوری که باید قوام نیومده بود. همه چی خام بود . ما دست راست و چپمونو هنوز نمی دونستیم . هنوز نمی دونستیم کی با کیه چی باچیه ؟ (فکر کنم خیلی عقب رفتین اینقدام اون سالها دور نیست ولی شما سر از سپیده ی نخستین گمونم در آورده باشین باید بهتون بگم سر خر و کج کنین بیاین عقب تر خیلی منزل پیش ازش گذشتین بابا شما کی هستین دیگه ؟ وقتی رسیدین به رنگایی که سایه و تب بودن بدونین اون سالاست . دقیقا اول همون کاروانسرای مخروبه که خورشید از کجکیش می ریزه رو خاک و هیچ تنابنده ای نیست بخواد این همه اشرفی رو جمع کنه از رو خاک همه چی خدا هدر می رفت )

شبا وقتی ماهتاب بود _نیست دیوارام از کاغذ سیگار بود _ سایه های بلند و تبدار ما می افتاد رو تنه ی کاغذ سیگار و کارای ممنوع لو می رفت؛ اما ما بلد شده بودیم چطور بازی ای در بیاریم که اگه ماه در عمودی ترین حالت خودشم باشه پرده از راز ما برنداره. آدم هرچی جلوتر میره کله ش بهتر بکار می افته .اون روزا من و تو نداشتیم جون من و جون تو نداشتیم. خرای همو سوار می شدیم و سر از هم در می آوردیم؛ زنا هنوز گل و شل بودن چالاپ چالاپ صدا می دادن ؛این قشنگ ترین صدایی بود که دوست داشتیم همیشه بشنویم . چالا چالاپ چالاپش وقتی پ می زد خیلی دیوانه کننده بود و هر کی یه زن گل و شل تری داشت کلی داشت برا خودش . به هرحال آدما اون روزا تا اینجا تو گل و شل بودن و کثافت از همه جاشون می بارید ؛ بعد همونجور گلی و کثیف بر می گشتیم کاغذ سیگارامون و سایه های دراز به دراز به دراز می افتادیم رو تنه ی ماهزده ی دیوارها و تا صبح از هوش می رفتیم؛ تا فردا با قدرت بیشتری به کار گل بریم .

وقتی ابرا یه تیکه از اینجا ؛ یه نموره ا از اونجا؛ یه نمه از اون سمت ؛ یه خورده از این سمت ؛می رسیدن به هم و دست می دادن کار ما ساخته بود. ما یه جایی کز می کردیم و مرگ خونه هامونو با چشم می دیدیم و دم نمی زدیم ؛ بعضیامون می گفتیم پس اون هفت سال خشکسالی کجاست؟ پیش کیه؟ کی گمش کرده؟

همه جیبای لایه بر لایه مونو می گشتیم و می گفتیم: نه اون هفت سال مال خیلی بعده شاید خیلی وقت پیش ازش گذشتیم . به هر حال ما از این شانسا نداریم و ای تف به این شانس

بعضیامون هم فقط منتظر بودن ابرا برن و خستگی ناپذیر کاغذ سیگارایی که از عرق جبین و کد یمین و یه آهوی نازدار ساخته می شد و علم کنن و بگن : آهوها که هنوز هستند و قسمت خوشگل جهان رو نشون می دادن و می گفتن نمیشه از این کثافت رها شد و چالاپ چالاپ چالاپ دلایل بسیار متقن و مجاب کننده ای داشتن قوم و خویشان خوشگل ما همیشه در حسرت بار ترین قسمت زندگی حرفایی می زدند که آدم نمی توست نشنیده شون بگیره ؛ ما خیلی هیز به خویشامون زل می زدیم و می گفتیم : نه راس میگین

و دیگه به این فکر نمی کردیم وقتی قطره های درشت بارون میاد رو سرمون از گردن شکسته میشیم یا اینکه باد مثل پرتک شر گوله مون می کنه قشنگ می ذارتمون رو یه شاخه ی نوک تیز که سالها بعد باد با تکوناش بیارتمون رو خاک و بگیم: اوه چه سخت گذشت اینهمه سال؛ خیلی حال به هم زنه

قسمت خوشگل جهان همیشه باعث امیدواری و ایضا مصیبت ما بوده؛ واسه همین بعضی از مردان و زنان غیور و پاکباز ما در صدد براومدند که این قسمت و از میان بردارن . شبای زیادی می نشستیم دور هم و نقشه می کشیدیم ولی مشکل اینجا بود که بعضیهامون هنوز ترفند مغلوبه کردن خواب دستشون نیومده و بود وزود از پا در می اومدن ؛این یه خورده وقت مارو می گرفت. ما باید زیر بغل این قربانیان خواب رو می گرفتیم تا از زانو تا نشن و نقشه ی ما سر از یه جاهایی در نیاره که بگه :اینجا کجاست این خره کیه ؟ بعد بر می گشتیم سر نقطه ی اول. اما با پایمردیهای بسیار عاقبت نقشه مونو ریختیم و هرکی یه گوشه از نقشه رو گرفت و عزممون رو جزم کردیم که قسمت خوشگل جهانو نابود کنیم ؛ تا بشر روی سعادت رو در مرگ ببینه و قوم و خویشای خوشگل ما هم به خیل عزیز ما ملحق شن.

"پوست پیازی" ها کم کم داشتن سر از خاک در می آوردن هنوز خام و بی خبر بودن ؛اول از همه عدل چشمشون می افتاد به قسمت خوشگل جهانو با هر تقلایی بود خودشونو از خاک می کشیدن بالا و به ما سلام می گفتن این قدر غرق در قسمت خوشگل جهان بودن که مدام می افتادن تو جوبها و تنه می زدن به ما برای همین مدام مجبور بودن بگن : ببخشید معذرت می خوام جای دیگه ای بودم . مام می گفتیم: می فهمیم ؛ کم کم دستتون میاد بوی خوبی می دادن . یه جورایی انگار از دل قسمت خوشگل جهان اومده بودن بیرون. راستش دوست داشتیم از اوناوهم سن اونا می بودیم؛ ولی خب ما یه خورده عجله کرده بودیم و مث سگی که اون سالها اثری ازش نبود پشیمون بودیم ولی با تقدیر نمیشه جنگید. حتا عده ای از ما خر شدن و رفتن تا اینجا توی خاک و نگاهی به قسمت خوشگل جهان کردن و مث پوست پیازیا خودشونو از خاک کشیدن بیرونو و گفتن مام با اینا دنیا اومدیم و پوست پیازی هستیم. ولی زندگی خیلی بی رحمه . وقتی پوست پیازی ها اومدن ما لبه ی خشن زندگی رم فهمیدیم و همین جری ترمون کرد که کلک قسمت خوشگل جهان رو بکنیم

قسمت خوشگل جهان از سه آوای نورانی و دو بازدم از شما ل و یه تند عرقریزان از جنوب با کمی از آهو و بی دریغ آفتاب تشکیل شده بود.این اجزاش باسازشکاری ای که با هم داشتن یه شکلایی رو ترتیب می دادن که تو نفوس ما تصرف می کردن ؛ خیلی خوشگل می رفتن تو مغز استخون ما یه کارایی می کردن که ما حس می کردیم رنگین کمون و یه چیزایی از دریا و پرده ی سوم بارونیم . گروه ما یه مدت ریاضت کشید تا این چیزا تخمشم نباشه ؛اما به این معنا نبود که بهش پشت کنه چون قسمت خوشگل جهان خیلی نامرده و تا دسته فرو می کنه تو کمرت و تو باید خیلی حواست باشه بفهمی از کجا میاد و می خواد چیکار کنه؟ . یه شب با نیزه های خیلی بلندمون راه افتادیم؛ نقشه هم با ما بود و کلی به ما دلگرمی می داد. می گفت از این راه و از اون راه می رفتیم می گفتم : همینو باید بگیریم و بریم میگرفتیم و می رفتیم تو راه یه تعدادی تلفات دادیم یکی بین راه گفت : کاش یه پوست پیازی بودم بعضیامون کله شونو تکون دادن؛ بعضیامون زیر لب یه چیزایی گفتن که ناموسی بودن ؛ یه چند تایی هم به گریه افتادن ؛ وضعیت افتضاحی بود اما همیشه یه آدمای معتقد پیدا میشن که مث کوه سر جاشونن و تکون نمی خورن ؛ آدم رو خجالت زده می کنن و مجبوری بگی به هر حال راهیه که باید رفت ؛ من یکی از اون کوهها بودم و می دونستم قطع و یقین پیروزی با ماست. دوستام که برق امید رو تو چشمای من می دیدن سر شوق می اومدن و می گفتن : ای دهنشو ما می زنیم.

پرشورتر و مومن تر قدم بر می داشتن و می دونستن افتضاح چیزی نیست که آدم بخواد ازش بترسه برای همین نیزه های بلند رو محکم تر و عرق کرده تر تو دستامون فشردیم و به استوار تر و غیورتر پیش تاختیم

به هر حال ما شکست خوردیم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر