۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

دست می کشی بر بی حسی های پوست می دوی پابرهنه دریک آه برخاسته حتا از شادمانی دم افزایی دست می کشی بر پوست تا اورا بیابی او گرم است




یعنی با ده درصد الکل می شود

تورا

از یک تا هزار پیدا کنم ؟

انگشت بگذارم روی کسی

و بگویم

آه خدای من

تو


در دستهات بگیریش مثل کبوتری گرم

یا اینجور

تردی اش وسوسه ات کند

زیاد فشار بدهی می شکند


و درهای پوست

با کلید شدن دندانها باز می شوند

سرگیجه گیجه بازی بازی می کنی

با خطی

که از کمر لیوان

دست بر عصا هم نمی تواند بلند شود

و دنیا آن بیرون هنوز چراغ قرمز دارد با چند آدم بی درب اما داغان

و مقداری مغازه


با ده درصد الکل می توانم تورا یکی از هزار پیدا کنم ؟

یکی از هزاران مور و ملخی که در هم

یک خط دیگر بریزم پر رنگ تر می شوی ؟

این گریه با الکل قاطی که می شود

الکلیست که گریه خورده است

از ده درصد اما تجاوز نمی کند


سعی می کنی پر کاهی باشی

جزر را بکشی به اتاق و مد را بدهی به کسی که رو در روی تو

لیوان از پی لیوان می دود

دنبال سوراخ موشی

و درهای جهان چار قفله بسته است

کسی که

عددی نیست

از یک تا هزار

یا گیجی

یا تخته پاره ای

خرابه ایست

از قضا

اینجا

آفتابی شده

فقط می داند چشم که باز می کنی هیچ تازه ای نیست

اگر چیزی هست پشت پلکهاست

پس ببند

شاید اینجا چشمت افتاد به یکی از هزار

و انگشت گذاشتی بر کسی

و گفتی

خدای من

تو

اینجا ؟

حتا به دروغ




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر