۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

دیده بدوان در افق ،شاید راهی به ماهی بردی ، شاید دوست یک پوست با تو فاصله .شاید دست ببری بیاوری خرمایی بر شاخه ی دور شاید شیرین یافتی



چشم از عقاب گرفتن

دوختن

به گم جایی در افق

دنبال خطی نازک

چاره ی دهان دوزی ها

و دریده چشمی ها

مرهمی

بر خط زخمی

پا کشان از سالها پیش راه فرسوده

عصا زنان

بر پوستی

کشیده

چروک

یا هرچی

از چنگال ها مدد

خاک را شخم

دهان پرندگان را حتا جوریدن

زیر سنگها را کاویدن

و ماه لاغر

به زیر صخره ی سما

اما

غلغله بر بامها

دو کوه را شکافتن

ظن بردن

به خطی

شاید او

شاید هم

خطی از هواپیمایی دهان خواب

و آرزو

خیس را یه چشم ها می آورد

پاره ی تن دایی

هلال خواه و

تمام

بر بام

می خواهم

چند پله یکی کنم

از دایی

بگذرم

از برادران غیور

از دعاهای مادر

با آیینه ای مقابلش کنم

پاره تن دایی

ماه

ماه

ماه

بگوید

چشم ها را بگردانم بر بام

از هلال ماه صیام

بخیه ی دهانها وا

ماه

ماه

ماه

ماه دهان یاب

پله

پله

پله

پا

بر خاک سفت کن

زیر صخره ی سما

زیر چتر بالهای سفره گستر عقاب

در گلوی من

ماه را بیا

بخوان

دهان مپوش

بنوش

برای خدا هم بریز

کمی البته تلخ است


پ।ن : یه سایتی هست به اسم خیشخانه پیشنهاد یه دوست بود که بخونم حالا پیشنهاد من به شماست بخونید و لذت ببرید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر