۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

ماه ، ماه ، ماه ، ماه ، ما، ماه، ماه ، ماه می خواهم . ماه می خورم ، ماه می رم .من ماه


در تیره ی پشت چیزی باید بدود

خارشی

ناخنی باید داشته باشی

نه برای باز کردن گرهی از ابر

یا نقطه ی کوری،

برای سفر رفتن

بر خطی

که خراشی

با سوزشی ملایم

ردپاییست از یک عابر دست پاچه

راه گم کرده مسافری

در چارده سالگی


ایام ماه درشت

در ظل آفتاب

سینی مسین مادربزرگ

بوی حنایی خیس خورده

از زلفی

که سفر رنگ دارد

یا دردی

قرار است از شقیقه ها

در یکی از گم گوشه ها

در مثلا زیر زمینی

از تک

از تا

بیفتد



چارده سالگی

تاک ، گریز مینیاتوری اش بر دیوار همسایه خستگی ندارد

بوی نان ساجی

یک کف دست سایه

خاله ای برافروخته

و ماهی که دارد کم کم دختر خاله می شود

و دختر خاله ای که کم کم دارد ماه

و ماهی که کم کم دارد


چیزی باید بدود در تیره پشت

دستی نرسد

و ناخن تو

هلالکی

بر نقطه ای

نه تاریک

نه کور

گز گزی ملایم

التهاب پوست

یک قرمزی قوام نیانده

شفاف

خارشی در تیره ی پشت ماه

لبی به شیر آب می چسبد

تابستان داغ کرده


در چارده سالگی

به بادیه ها خوردن

در تیغ خوابیدن

از کام شیران گذشتن

برخارهای مغیلان راه سپردن

با رنگهایی گرم در سر

ناگهان دشواریست

سرسام و نفس

ماه

و تابستانی که می داند

تشنگی

چقدر شگفت است


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر