شاید کسی در ابرهای پنج شنبه بچه کند
شاید کسی در ابرهای پنج شنبه گریه کند
شاید انگشتی برود برای ستردن اشک
یا پرده ای
که حاشا می کند پنجره ی رو برو را در طبقه ی پنجم
در بلوک روبرو :
خمیرهایی وا رفته
با بچه هایی شیطان
کارمندی با ماتحتی این سر سوزن زخم بر آن
معلم دوران ابتدایی چنگی شده
خانم رییسی رفته
ور ورها و
زر زرهای از طبقه رو به بالا
لامذهب ها و قرآن نویس ها
رودخانه های مجلات مصور
پنجره های دروغ
سطرهای بید زده و
روان نویس ها
دعانویس های از یاد رفته
کز کرده در دو کف دست کاغذ
گز کرده
اشکالی که خوان یغما شده اند سالهاست
و پنجره رو برو
آقا
با همسر کوچک خوشبختش
خاری در چشم و
ابرهه ای که از طبقه هفتم
می خواهد به خلوتسرا
فرود بیاید
با فیل ها
با آسمانی
جارو شده از ابابیل ها
بی حتا شهپر مگسی
و صف صف صف صف صف
فیل ها
در فرود .
چشم بی جهت نگردان
نجور
حتا یک نخ آنی که می خواهی نه
اما
اینها
شاید با باران پنج شنبه شسته شوند
و جهان یک کف دست کاغذ سفید و برف باشد
شاید در ابرهای پنج شنبه کاغذی باشد
به خطی نا ممکن
از" از نو ها "
تا ملا بپرد از جایش
یافتم بگوید
و بی جهت نبود دیدید
آن گاه من در بلوک مقابل
با همسر کوچک خوشبختم
و در چشم اندازم
پرده ای کشیده
در طبقه ی پنجم
از درز درزها معلوم
کسی ما را می پاید
با چشم های گرسنه
و پیچ و تابی در اندرون
با افکاری مربوط به ابرهای پنج شنبه
فردا
یا اکنون
با سری
شاید در ابرها
در ابرها ؟
دهانی دروغ
در بلوک روبرو
پشت پرده ی حاشا
رویا بافی علاف
پنبه زنی
با گوشهای حراج و
یا غیاث المستغیثینی بر پیشخان
در کنار کاردی
کار بلد
گاهی چینی از پرده
چروکی با باد
گاهی آهی
در ابرهای پنج شنبه کسی نیست
و من دلتنگ مجلات مصورم
رودخانه های دروغ
و زنی که نقاشی
در بلوک روبرو
طبقه ی پنجم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر