۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

گوش تا گوش بسته ، چشم بندی ، هزار پله پایین تر خوردن ، خفه دیدن ؛خفه گریستن آرز و یک پنجره



در مکعب ها زیستن

در مکعب های غمگین

در این بند انگشت جا

جا به جا

جا

جا

جا نیست

تنی شو

با من تنی شو

با تنم شو

تا

در نیست جا



هوای خفه

و دهان گم

سبز کم بنیه

راه های باریک

به خفیه خوردن

خفه خوردن

طاقت های سر به کوه گذاشته ، بیابانی

فلزهای شتابان به پیشانی

شلیک

از اسلحه ای ناچار

دهانهای پوتینی شده

و چکمه های جبار



سبز کم بنیه حتا نه

پناه بردن به پالتو پوست های روسی

برف کلیمانجارو در تن

تن در سوز سرمای روسیه

غایب در پیراهن

یکی دیگر شدن

او مثلا

یا آن یکی

یا

کی بود کی بود ؟

من ؟

من ؟

ابرهای در گم

در دهان

بی باران

حتا بی نم



در مکعب های غمگین

کز کرده

هر چند

روشن

روشن

روشن

روشن

نوری چرک

از بعلاوه می پاشد

مثل آوازی

که از یک دهان چسب خورده

بخیه آجین

به گوش برسد

تو

گوش بخوابانی

به دنیا بگویی : هیس !

هیس !

انگشت دو بار بیاید انگشت اشاره

گوش بخوابانی

تا صدایی در بیاید

شاید این چسب بگشاید

شاید این بخیه

اما چکمه های جبار

در کار


دندانهایت را بخور

و دم بر نیار

ای مکعب


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر