۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

پاکوبان بر بحار با پوستی تیره و عرق ریزان به شورابه گی دریا دامن زدن خواب از ماهیان ربودن و نهنگهارا به ساحل خواندن ، و کشتی هارا به گل ؟ نه



تا تکه ای از آدمی به دندان بگیری

با کیسه ای اندرون یک ماهی گویا

ملاح

بر درگاه

ظاهر می شوی

یک سال دیگر

پیرتر

تا بنشینی پشت این میز چوبی

با چاقو

با نیش چاقو

یادگاری به یادگاریهای دیگرسنجاق

رودی لاجان که از آن طرف میز آمده

ادامه دهی

بریزد در این لیوانی

که از چوب بر آمده

تخته شده

با ماهیانی گم.

از قصه ای قدیمی رانده شد ه ای

با چوبدست ساحره ای

قصه ای حک شده

بر کتیبه ای

شاید ریخته

از نیش چاقویی شیرین کار

مهملات زنی به تاراج رفته شاید

یا در رفته از دست پیرمردی سوی چشم گریخته

در پایان عمر

نه امواج رام جو

نه راههای گام جو

نه رود بر میز

لبی به کلید نمی جنبانند

راهی گشوده نمی شود

تا

پا در آن غبار کنی

زانو عوض کنی

و ردپاها از پی

برسی به کلبه ای

کیسه از دست بگذاری

و ملاح

بر در گاه

ظاهر شوی

تکه ای

تا از آدمی به دندان بگیری

که سالها پیش

گویا

زن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر