۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

جایی در کف دستان تو نداشتیم ،بر نیمکتهای جبار شهرداری پیر شدیم و دریک کف دست چمن جویای حال تو بودیم و تو نبودی که نبودیم

در دهان گرگ با زن خوابیده ام

در دهان گرگ

گرگیده ام

گرخیده ام

در دهان گرگ

دندان کلید

پرنده قفل

سقف نزدیک

خم خم

به بوی کی بروم ها

حالا که زن نه

با دود

بر این سقف کبود

کو کو

کو کو

کی کی

کی کی

کی کو

کوکی؟

یافتم یافتم

یافتم یافتم

گنجشک ، کبوتر ، یا پرنده ای بی نام ، از پوست گریختن

جلد هوایی شدن که از کاج ها یک نیزه بلند تر

یک نیزه

با چوب کبریتی

در چمن

جوریدن

به ریشه های نفت رسیدن

یافتم یافتم

یافتم یافتم

جلد شدن در دهان گرگ

یک ، دو پر دیگر

اینجا و

آنجا و

آنجا

از پروازی

این بند انگشت

باز

مانده

از دهان گرگ با تو

از دهان گرگ با من

لبخند بزن

تا برق دندانهای تیزت کورم کند

لبخند بزن

نخواهم بروم در نخ یاخته های درخت

منظره ی روبرو

نخواهم از سنگ مادینه ای از چارده سالگی بکشم بیرون

بر دندانها

سر و ته جاده های بی پایانی را هم آورده ام

بر رج های هار

بی عار

بی هوا

تیز

رانده ام

بر تیزی در استخوان سوزن

چاقو را در دنده ها گرداندن دن

به پاره پرداختن تن

تیز

راندن

بر موجهایی پشت بر پشت بر پشت بر پشت بر پشت بر پشت

خراب خود

موجهایی

کوهان های شتر در صحاری

و تا افق

پشته های خار و

کفشهای فراموش شده

بی خیال شو

کمی از دسترس دورتر را

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر