۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

در چی می گردی و گردی نیست پرستاری بهتر ازمن قرصهایم نیست تازه ترسی بزرگ هم دارم



در این آینه

تا هفت پشتت را می توانی ببینی

این خطی که تازان و پرغبار می آید

می توانی ببینی

این خط

از نسخه ی پر نبشته ی شاهنامه

قدیمی

از آن خم که مینبشت

آن خم که هم پوست و استخوان

هم در نور بلم در طوفان شمع

بلم لرزانی بر دیوار

آن خم که می نبشت

کککککررررر

خطی که از سوسوی آن پیر فرزانه

یا یاوه گو

یا همان خم

برای دیده شدن نه اندامی

نه آوازی

نه کشیدگی شعله ای

به سبک شمع

با دهانی مغفول

این خط

این خط

کوبان

نه فاتح

کوبان

تاختی

در پی یک گم

پی یک م م م م

یک دیوانه خانه ی اسب سوار

با بیرقی

بادبان یک کشتی سودا زده

یک مثلث روان

بر شانه شانه شانه شانه شانه ها

سرا پرده و سینه ی مام

کجاوه مثلا

در آن

آن

آن را می بینی

آن را

آن کلمه

با آن قوس

با آن کوچک

آن قبلی توست

جوری که بگویی آه چیزهایی یادم .. نه ...

خان و مان

در غبار

دنبال یک خایج

یا یک رعشه مرز

تا دست کم بدانید کجا ؟!

دیاری و دیاری نیست

نه دهانی که تا چند دقیقه پیش دیدگانی بوده

لااقل دروغ بگوید

بگوید آه آنجا بله آنجا

مثلث آرام

غبار بیفتد از زور خستگی

شانه ها

رودخانه ای در خانه

لم داده بر بالشی

حتا اگر مثلا

صفحه ای افتاده

این این این

ببین

اندام هایی قله

هنوز

چیزهایی ما بین گرم و سنگ

یکی نشسته قشنگ

دایره ای بر آورده

بعد کسی گفته : رودخانه حالا

آمده

دایره به خود دامن زده

تا گرم

تا گردن

دریا بنشیند در دایره

تا دنیا بگوید دوباره باز هم ؟

چنان چون چشم شاهین از نشیمن

قبل تر تو ست

بلند

دست در جیبهای پالتو

کلاه نیم هلالی کشیده روی پیشانی

اواخر پاییز

گرگ نشان شده و

دیرآج

کابویی لاغر

ستاره ای نه بر سینه

در سینه

ستاره ای

طلا و محض

جاده را باید بگیری

نه تا ته

انتها نه

بیست قدم

بارها تکرار

باید با کات برگردی

از بیست می گذری

کات

بر نمی گردی

می خواهی از آن سر دنیا سر در بیاوری

برادران واگنر

پشت دوربین

خمیرهایی از تن دور

از چشم ناپدید

یکی از نزدیکی های تو ست

از نزدیکترین هات

در آینه تا دورها را

تا تیره ترین تیره ات را

هی انگشت خیس کنی

انگشت اشاره را

و ورق بزنی

ورق بزنی

بزنی

با خودت رو در رو شوی هی

با قدیم ات

نه با حالای رنجور ات

بخواهی بروی توی ریشه سفر

ریشه ات درد بگیرد

دوست داشته باشی

پا بکوبی بر این خاک

پا

پا پا پا

أأأأأأأأأأأأأأ

باز هم رفتی ؟

شش جهت قفل

می خواهی از پیاز بیرون

می خواهی ساده تر باشی ؟

می خواهی از پیاز بیرون

می خواهی ساده تر

یک دو خط یا سه

نه حتا غبار

یا پرنده

یک دو خط یا سه

دوست داری بگویی آقا نگه دار من پیاده می شوم

خرشدی

با کدام گوش

یا اصلا گوش

کو دهان

بابایم هستم

بابایم هستم

با

با

یم

هستم

قدیم

هزار یا دو هزار سال قبل

دو بند انگشت

راهی نیست

کو دهان

دهان بابایت ؟

یا عمه ات ؟

کی هستی ؟

ببین

ببین

آن را

آن را می بینی می بینی

آن را

آن

آن شنگرفی

آن انحنا در خط دوم

یک مینیاتور انگیخته گویا

نه مینیاتور

گویا مینیاتور

گفتم: بسوزی

فقط


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر