۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

شیشه در رفتار، سنگلاخ از آدم شیشه می سازد یا پاهای برهنه دیگر آهو ندارند و ..صدای کی بود؟


دست و پا زدن در کلافی سر در گم

از الیسا

سکر کلمات

و کف دستی رنگ گرم

یا گم

در سر

بی شرابی سالخورده

در خم

لبی که خاطره ی خرما می شود در کودکی

در هزار سال پیش

در سالیانی که مردم نمی دانستند

سالهایی که می گذرند

شمسی باید باشند یا قمری

و ماه

گوشتی اش بهتر است

یا کاملش؟

و آیا نگاه

نگاه

نگاه ؟



داستان اینست

شهرزادی به خوابم نمی آید

از بغداد پا شود

برهنه پا

پوشیده نپوشیده

سراسیمه

از بادیه ها بگذرد

برسد

و چیزی در گوشم بخواند

در این یکی گوشم

با صدای زنی

که صدایش با شیر و

گریه ی کودک

و لالایی کهنه ای

که باد و باران

رنگ و رو رفته اش ساخته

آمیخته

زبان که می آید ساییده می شود به دندان های پیشین

چه حرفی می خواهد از ماه در بیاید

یا زبان

که خیس

می خورد به سقف کام

کدام ؟

بالظن شنیدن از یک زن

چه حالی شناور می کند در خون

کدام اجاق را گرم می کند در تن

خاطره ی خرما

از کی

تاکی

با من ؟



دست و پا زدن در کلاف

فرو رفتن تا دهان

تا خط عمیق پیشانی

در ابرها

تنی خانه ی ابرها

برق دندانی خانه ی ببرها

به یغما

اسبم را بیاورید به خوارزم شویم

چشم که باز می کنی

به هوای نی

در مینیاتوری سرگشته

راه و

چاهت

سر از مسیر نابلد رو به افقی دیگر سو

در آورده

گم شده ای

بالطریق معلوم





طا نگو

معلوم

مژمه تگال

نگو

جمجمه ام را برندار

در بادیه ها راه نیفت

راه خانه ی لیلی

گم

و تا چشم کار می کند

فقط دور

بی صدای باد

بی دلضربه های سم

دنده های ریخته ی اسب

چشمان کم سوی گرگ

و رملها

و توفان شنی

که سالهاست

این در و آن در می زند

و خانه گم

و خانه خراب

و شهرزادی

گردن نهاده به تقدیر

خواب است

خواب

شیرین

سنگین

و کلافی که بیشتر به پر و پایم می پیچد

و کلافی که دم به دم کلافه تر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر