۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

دوان دوان دوان دوان در پوست می آیی با ابرهات بالبی از آشکار یخ که می سوزاندو قرمزی که کم از شعله ندارد هیچ , هیچ از شعله کم ندارد




از این دریای نر

موج بخواه

نه امن را

کشتی بادبان کش بخواه

بشکه های شراب و

راهزنی عاشق را

پاره هایی از متنی قدیمی بر پاره ای پوست

جوهر کشی های مهمل نویسی

پیری با دندانهایی کنده فام

پیچ وا پیچ نگاریهای ملوانی

در کام کوسه ها گام زن

حالا خیال تن

با من بخواب بر خطهای مردد نقشه ای که به گنج می رسد

با من بترس بر راههای هر لحظه از خاطر گریز دریا

این راه را برسانیم به عین الروم

از تخته پاره هایم قایقی بپرداز

یا بگذار

پا بر کفی از خاک تو سفت می کنم

کند و کاوی در کندوهات

در خاور تو از هوش بروم

باز آیم

در دنج غاری

باز از نو از تو

آنگاه

من با نیزه ای از نیاکانم

گاه بر تنه ی سرد غارها تورا می دوانم

گاه فروش می کنم در گرده ی گاوی گردنکش

گاه در قلب خویش

تا رنگی بدود زیر پوست دنیا

تا لبی تکان بخورد به دوستت دارم

سیلی می زنم بر دریا

سرخ تر شود این غروب

تا موجی از این دریا برود

از کف

غارجو و

یار جو

مشعل ها سنگ تمام بگذارند بر سرد غارها

خیزشی از کبریت ها

تن هایی که دو بند انگشت آن سوتر در کار

و جزر و مدشان

در تپیدن

بر سینه پشیمان غار

دریا در دهان خواب می بیند

و من از لخت خواهیم

پشیمان نیستم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر