۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

غبار کدام پدر گمنامیست که از پس من بر آید وقتی تو گرم و عایشه می آیی.. سیم خاردار ؟از جنگ هنوز چیزهایی با من است



خدا در پوستهای سخت نفوذ کرد

در پوست بی پیر بلوط

تا عیون را جاری کند

و عیون راه افتادند

پابرهنه دویدند وسط حرفهای ما

گرد آمدند

تا عایشه تن بسپارد به آب

غباری که می آید از آن سوی مرزها را

فرو شوید

ورد خراشخویی سیم خاردارهای تیز را نیز

خدا نفوذ کرد

در کبریت خانه هایی

هزار پله می خورند در خاک

پله های

زانو تا

زانو تا

زانو غبار کرده در خاک

در بازار ملاحان

در قریشی زادگانی

چرم تر

از سیاهان زنگبار

خدا

زانو تا زانوتا

نفوذ کرد

در کبریت خانه هایی

پر

از کودکانی از مام جدا

دهانهای درهم و

استخوانهای مجاور

پوست اما با پوست غریبی می کند

و گریه سینه به سینه

و آستین به آستین در گذر

دردهای شفاهی و

دهانهای مکتوب

در این تباه شده گی

در هنگامه دهانهای درهم

از پهلوی چپم

بیرون بیا

از دهان من

حرف نزن

خدا

آمده

کبریتی بگیران

چوبی بزن زیر بغل این همه پله

ریخته ی

دندانهای یکی پیر

یکی در میان

از دهان من حرف

نزن

درمن خیره نشو

در پناه شعله ی کبریت

تو چه می دانی من کیستم

عایشه ؟!

عایشه کیست


۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

در چی می گردی و گردی نیست پرستاری بهتر ازمن قرصهایم نیست تازه ترسی بزرگ هم دارم



در این آینه

تا هفت پشتت را می توانی ببینی

این خطی که تازان و پرغبار می آید

می توانی ببینی

این خط

از نسخه ی پر نبشته ی شاهنامه

قدیمی

از آن خم که مینبشت

آن خم که هم پوست و استخوان

هم در نور بلم در طوفان شمع

بلم لرزانی بر دیوار

آن خم که می نبشت

کککککررررر

خطی که از سوسوی آن پیر فرزانه

یا یاوه گو

یا همان خم

برای دیده شدن نه اندامی

نه آوازی

نه کشیدگی شعله ای

به سبک شمع

با دهانی مغفول

این خط

این خط

کوبان

نه فاتح

کوبان

تاختی

در پی یک گم

پی یک م م م م

یک دیوانه خانه ی اسب سوار

با بیرقی

بادبان یک کشتی سودا زده

یک مثلث روان

بر شانه شانه شانه شانه شانه ها

سرا پرده و سینه ی مام

کجاوه مثلا

در آن

آن

آن را می بینی

آن را

آن کلمه

با آن قوس

با آن کوچک

آن قبلی توست

جوری که بگویی آه چیزهایی یادم .. نه ...

خان و مان

در غبار

دنبال یک خایج

یا یک رعشه مرز

تا دست کم بدانید کجا ؟!

دیاری و دیاری نیست

نه دهانی که تا چند دقیقه پیش دیدگانی بوده

لااقل دروغ بگوید

بگوید آه آنجا بله آنجا

مثلث آرام

غبار بیفتد از زور خستگی

شانه ها

رودخانه ای در خانه

لم داده بر بالشی

حتا اگر مثلا

صفحه ای افتاده

این این این

ببین

اندام هایی قله

هنوز

چیزهایی ما بین گرم و سنگ

یکی نشسته قشنگ

دایره ای بر آورده

بعد کسی گفته : رودخانه حالا

آمده

دایره به خود دامن زده

تا گرم

تا گردن

دریا بنشیند در دایره

تا دنیا بگوید دوباره باز هم ؟

چنان چون چشم شاهین از نشیمن

قبل تر تو ست

بلند

دست در جیبهای پالتو

کلاه نیم هلالی کشیده روی پیشانی

اواخر پاییز

گرگ نشان شده و

دیرآج

کابویی لاغر

ستاره ای نه بر سینه

در سینه

ستاره ای

طلا و محض

جاده را باید بگیری

نه تا ته

انتها نه

بیست قدم

بارها تکرار

باید با کات برگردی

از بیست می گذری

کات

بر نمی گردی

می خواهی از آن سر دنیا سر در بیاوری

برادران واگنر

پشت دوربین

خمیرهایی از تن دور

از چشم ناپدید

یکی از نزدیکی های تو ست

از نزدیکترین هات

در آینه تا دورها را

تا تیره ترین تیره ات را

هی انگشت خیس کنی

انگشت اشاره را

و ورق بزنی

ورق بزنی

بزنی

با خودت رو در رو شوی هی

با قدیم ات

نه با حالای رنجور ات

بخواهی بروی توی ریشه سفر

ریشه ات درد بگیرد

دوست داشته باشی

پا بکوبی بر این خاک

پا

پا پا پا

أأأأأأأأأأأأأأ

باز هم رفتی ؟

شش جهت قفل

می خواهی از پیاز بیرون

می خواهی ساده تر باشی ؟

می خواهی از پیاز بیرون

می خواهی ساده تر

یک دو خط یا سه

نه حتا غبار

یا پرنده

یک دو خط یا سه

دوست داری بگویی آقا نگه دار من پیاده می شوم

خرشدی

با کدام گوش

یا اصلا گوش

کو دهان

بابایم هستم

بابایم هستم

با

با

یم

هستم

قدیم

هزار یا دو هزار سال قبل

دو بند انگشت

راهی نیست

کو دهان

دهان بابایت ؟

یا عمه ات ؟

کی هستی ؟

ببین

ببین

آن را

آن را می بینی می بینی

آن را

آن

آن شنگرفی

آن انحنا در خط دوم

یک مینیاتور انگیخته گویا

نه مینیاتور

گویا مینیاتور

گفتم: بسوزی

فقط


۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

جایی در کف دستان تو نداشتیم ،بر نیمکتهای جبار شهرداری پیر شدیم و دریک کف دست چمن جویای حال تو بودیم و تو نبودی که نبودیم

در دهان گرگ با زن خوابیده ام

در دهان گرگ

گرگیده ام

گرخیده ام

در دهان گرگ

دندان کلید

پرنده قفل

سقف نزدیک

خم خم

به بوی کی بروم ها

حالا که زن نه

با دود

بر این سقف کبود

کو کو

کو کو

کی کی

کی کی

کی کو

کوکی؟

یافتم یافتم

یافتم یافتم

گنجشک ، کبوتر ، یا پرنده ای بی نام ، از پوست گریختن

جلد هوایی شدن که از کاج ها یک نیزه بلند تر

یک نیزه

با چوب کبریتی

در چمن

جوریدن

به ریشه های نفت رسیدن

یافتم یافتم

یافتم یافتم

جلد شدن در دهان گرگ

یک ، دو پر دیگر

اینجا و

آنجا و

آنجا

از پروازی

این بند انگشت

باز

مانده

از دهان گرگ با تو

از دهان گرگ با من

لبخند بزن

تا برق دندانهای تیزت کورم کند

لبخند بزن

نخواهم بروم در نخ یاخته های درخت

منظره ی روبرو

نخواهم از سنگ مادینه ای از چارده سالگی بکشم بیرون

بر دندانها

سر و ته جاده های بی پایانی را هم آورده ام

بر رج های هار

بی عار

بی هوا

تیز

رانده ام

بر تیزی در استخوان سوزن

چاقو را در دنده ها گرداندن دن

به پاره پرداختن تن

تیز

راندن

بر موجهایی پشت بر پشت بر پشت بر پشت بر پشت بر پشت

خراب خود

موجهایی

کوهان های شتر در صحاری

و تا افق

پشته های خار و

کفشهای فراموش شده

بی خیال شو

کمی از دسترس دورتر را